شادي |
|||
دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : raha
دو قورباغه
گروهی از قورباغه ها با هم در حال گذر از جنگلی بودند که ناگهان 2 تا از آنها به درون چاله ای سقوطکردند.قورباغه های دیگر که عمق چاله را می دیدند , نا امیدانه به آن دو گفتند : چاله خیلی عمیق است و شماها نمی توانید از آن بالا بیایید و همانجا می میرید. در ابتدا دو قورباغه بدون توجه به حرف های قورباغه های دیگر تلاش خود را برای بالا آمدن از چاله به کار بستند. مدتی گذشت و تلاش آنها نتیجه نداد. در این بین یکی از قورباغه ها با توجه به حرف های دوستانش دست از تلاش کشید , تسلیم حرف های آنها شد و بلاخره افتاد و مرد. قورباغه ی دیگر , اما به تلاش خود ادامه داد و تا آن جا که می توانست به سختی به بالا می پرید. اما موفق نشد. بار دیگر جمعیت قورباغهها با هم فریاد زدند : به خود زحمتنده که نمی توانی بالا بیایی و همان جا خواهی مرد. اما او این بار سخت تر از قبل پرید و سرانجام به بالا راه یافت. وقتی او از چاله بیرون آمد, قورباغه های دیگر گفتند : آیا تو صدايمارا نشنیدی؟ قورباغه با حرکات خاص خود برای آنها توضیح داد که او ” کَر ” است و در تمام این ساعات فکر می کرده که او را برای بیرون آمدن از چاله تشویق می کنند. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |